سفارش تبلیغ
صبا ویژن
میان شما و موعظت پرده‏اى است از غفلت . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :2
کل بازدید :37985
تعداد کل یاداشته ها : 14
103/9/13
9:42 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
داود صاحب نظر[103]
پندار ما این است که ما مانده ایم شهدا رفته اند،اما حقیقت آن است که زمانه ما را با خود برده است وشهدا مانده اند این بهترین حرفی است که می توانم از قول سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی دز زابطه با خود بنویسم .

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
شهادت[4] فروردین 91[2]
پیوند دوستان
 
همرا ه با چهارده معصوم(علیهالسلام) ویارانشان لحظه های آبی( سروده های فضل ا... قاسمی) عکس و مطلب جالب و خنده دار موعود هادی قیدار شهر جد پیامبراسلام وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید) چلچراغ شهادت ►▌ استان قدس ▌ ◄ نغمه ی عاشقی جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی .: شهر عشق :. پایگاه اطلاع رسانی سیدمحمدجواد حسینی تبار سایت روستای چشام (Chesham.ir) شیخا ابـــــــــــرار علمدارمظلوم رازهای موفقیت زندگی هدهد عشق پنهان شهید شلمچه گروه اینترنتی جرقه داتکو سرگرمی عشق یعنی ... نم نم باران کبوتر حرم ادبیات عدالت جویان نسل بیدار مذهبی-سیاسی-فرهنگی فرهنگی - مذهبی احساس ابری فهادانــ گمشده یادداشتهای روزانه رضا سروری انتظار منتظَر افسر جنگ نرم بسیج در روستای شیدان مسیر ولایت پرسپولیس بهترین تیم دنیا دو بال پرواز خورشید نی ریز اشتراک گذاری و نشر اینفوگرافیک‌های مختلف عاشق امام زمان (عج) ولایت مداری رویای زیبا ... افسر جنگ نرم /*بلند صلوات*\ عاشقان ولایت عاشورائیان جانم فدای رهبر و آن زمانی که شیعه شدم فــردا

غلامحسین موحد دانش در سال 1313 در  منزلی واقع در چهار راه مختاری تهران متولد شد. او در سال 1335 ازدواج کرد و در سال 1337 اولین فرزندش به دنیا آمد که علی رضا نام داشت. سه سال بعد هم در گوش دومین پسر ، با نام محمد رضا ، اذان خواندند. این دو پسر ، و دختری که چندی بعد پا به عرصه وجود گذاشت ، همه ی ثروت حاج غلامحسین و همسرش در این دنیا بودند
سال 1357 که انقلاب سلامی ، وجود خود را به رخ عالم و آدم می کشید ، حاج غلامحسین فهمید آقازاده هایش در مسیری گام برمی دارند که باید دل از آنان بردارد
نوروز سال 1361 ، جای هر دو پسر بر سر سفره ی عید خالی بود. هر دو در عملیات «بیت المقدس» دست بر آتش داشتند ، یکی در گردان حبیب و دیگری در گردان سلمان.
یکی از روزهای اردیبهشت علی رضا به خانه تلفن کرد و گفت: بابا! محمد دارد می آید . حاج غلامحسین گفت: دارد می آید یا می آورندش . علی رضا هم جواب داد می آورندش .
علی رضا در مراسم تدفین برادر ، مجبور بود به پدر تکیه کند و گام بردارد ، چون زخم های پایش هنوز تازه بود. علی رضا مدتی بعد به فرماندهی تیپ 10 سید الشهدا (ع) منصوب شد و در این مسیر با فراز و نشیب هایی برخورد کرد که ... بگذریم.
مرداد ماه سال 1362 ، وقتی رفقای حاج علی بعد از کلی آماده سازی خودشان ،با خبری بد به خانه حاج غلامحسین رفتند ، یکی شان پرسید: از حاج علی چه خبر؟ و پدر که با رویایی صادقانه از رفتن آخرین پسرش آگاه شده بود جواب داد:علی شهید شده و...
پیکر حاج علی رضا ، از حاج عمران ، به معراج شهدای تهران منتقل شد و حاج غلامحسین با آقازاده ی ارشدش ، برای آخرین بار وداع کرد.
تا همین امروز هم کسی اشک ریختن حاج غلامحسین را برای پسرانش ندیده است.
حالا حاج علی رضا موحد دانش در قطعه 24(ردیف : 573- شماره :25) و محمد رضا موحد دانش در قطعه 26، انتظار قیام مولایشان را می کشند. مدت زیادی نیست که مادرشان هم به آنان پیوسته است.
خدا سایه حاج غلامحسین را از سرمان کم نکند.
روحمان با یادشان شاد

 


91/1/26::: 11:0 ع
نظر()